عاشقانه 1
خسته از روزهای تکراری افسرده از بازی روزگار دل زده از مردم دنیا آزرده خاطر از همه شکست های پی در پی و .... و .... و .... و .... و اینها همه تاوان است تاوان یک نگاه یک نگاه و لرزش دل کاش فرصت برای امتحان کردن وجود داشت ....! این روز ها که تـو نیستی ،
چرا آدم ها نمیدونن بعضی خدا حافظی ها یعنی: نذار برم؛ یعنی برم گردون ؛ سفت بغلم کن ؛ سرمو بچسبون به سینتو بگو : خ حافظ و زهر مار !بیخود میکنی میگی خدا حافظ !!! مگه میزارم بری!!!
این روزهــــایم به تظاهر می گذرد آومــــــــدم امــا دلــی بــرام تــنگـــ نــشده و نـــــــمی شـــــه این بار سیگار را بکش از طرفی که میسوزد تا بدانی چه میکشم رسیدروزی که با من لحظه ها روسرکنی رسید روزی که مرگ عشق را باور کنی و می رسد روزی که بی من در کنارقبر من شعرهای کهنه ام را مو به مو از بر کنی...
آنگاه که عشقم را حتی خدا هم تحسین کند اما دستانت را فقط در خواب وآنرا بی آنکه حتی تو بدانی باخود به خلوتم خواهم برد تا
در آرزویت خواهم مرد اما نخواهم گذاشت پاکی عشق ما آلوده هوس گردد بر تمام قبر های این شهر
سرم به اندازه ی تمام استامینوفن های دنیا درد می کند
حالا که دست هایت چتر نمی شوند حالا که خانه ای برای ما شدن نداریم و آرامش خیالت ، خیس اشک هایم نشود
من به تنهایی خود می مانم چشم تو ژرف ترین راز وجود برگ بید است که با زمزمه جاریه باد تن به وارستن عمر ابدی می سپرد اما برای من افسوس در آتش رهایم ، خدا شاهد است !
تولد غمگین من
من به عکسهایت می نگرم . . .
این همان تنفس ِ مصنـوعی است !!!
تظاهر به بی تفاوتی،
تظاهر به بی خیـــــالی،
به شادی،
به اینکه دیگــــر هیچ چیز مهم نیست
اما . . .
چه سخت می کاهد از جانم این "نمایش"
در فراق دستانت اشک خواهم ریخت
برگونه هایم خواهم فشرد
ازبوی تو مست خواهم شد
نگاهم را باز ازنگاهت خواهم دزدید تا نبینی بیتابی دل بیقرارم را
از نهادم آه حسرت خواهم کشید
وباز منتظر خواهم ماند
منتظر خواهم ماند
بوسه بزن
شاید به یاد بیاوری
کجا مرا جا گذاشتی…
من در تنها ترین قبر این شهر خفته ام
صدای کلاغها را می شنوی؟
دارند برایم فاتحه می خوانند…..!!
و علف ها در سبز شدن معنی پیدا می کنند
کوه ها با قله ها
و دریاها با موجها زندگی پیدا می کنند
وانسان ها
همه ي انسان ها
با
بر من که می دانم ناتوانم رحم کن
باشد که خانه ای نداشته باشم
باشد که لباس فاخری بر تن نداشته باشم
اما نباشد، هرگز نباشد
که در قلبم عشق نباشد
ذهنم احتیاج به پا شویه دارد
تنهایی هایم آنقدر مفرطند که از چشمانم سر ریز می کنند
در اتاقی به مرز نداشته هایم
قدم می زنم
و بی جهت خطی به دیوار می کشم
و می اندیشم ......
که چند خط چین دیگر تا صبحِ روزِ مبادا مانده است
حالا که نگاهت ستاره نمی بارد
از کاغذ شعرهایم اتاقی می سازم
تا آوار تنهایی بر سرت نریزد
من در این شب که بلند است به اندازه حسرت زدگی گیسوان تو به یادم می آید
تو تماشا کن
که بهاری دیگر
پاورچین پاورچین
از دل تاریکی میگذرد
و تو در خوابی
پرستو ها خوابند و تو می اندیشی
به بهاری دیگر
به یاری دیگر
نه بهاری
و نه یاری دیگر
من و تو دور از هم می پوسیم
غمم از وحشت پوسیدن نیست
غمم از زیستن بی تو در این لحظه پر دلهره است
دیگر از من تا خاک شدن راهی نیست
از سر این بام
این صحرا
این دریا
پر خواهم زد
خواهم مرد
و غم تو این غم شیرین را
با خود به ابد خواهم برد
به غم مبتلایم ، خدا شاهد است !
شب است و دل و بیکسی ، وای من !
به درد آشنایم ، خدا شاهد است !
دگر صبر و تابی ، دگر طاقتی
نمانده برایم ، خدا شاهد است !
دلم میگدازد در آتش ، دریغ !
به غم همنوایم ، خدا شاهد است !
شکسته است آیینه های مرا
غم دیر پایم ، خدا شاهد است !
رسیده است تا نا کجا ، نا کجا
طنین صدایم ، خدا شاهد است !
بگو جان ما را ز غم چاره چیست ؟
اسیر بلایم ، خدا شاهد است !
به شعر غریبم به شبهای غم
ترانه میسرایم ، خدا شاهد است !
این شعر را برای تو میگویم
در یک غروب خسته زمستان
این ره شوم آغاز
در کهنه گور این غم بی پایان
اینجا ستاره ها همه خاموشند
اینجا فرشته ها همه گریانند
اینجا شکوفه های گل مریم
بی قدرتر ز خار بیابانند
و این شمع را فقط
به امـــــــــــــــيــــــــــــــــد
آمدن تو فوت می کنم.....
تولد غمگین من مبارک........................
www . night Skin . ir |